سلام
نگو با من حكايت گل و سبزه ي ديروز نگو با من شكايت دل از قصه ي امروز نگو با من كه مث خشكي يك شاخه شكستي كه تو از دنيا بريدي حالا يه گوشه نشستي شكسته ها شكست بگذر نذار كه بشكني امروز گذشته ها گذشت بگذر گذشته هرچي بود ديروز بلند شو دلتو زغم رها كن منو تو شهر عشق بازم صدا كن بخون با خوندنت شهر و تو پر كن همه بي خبرا رو تو خبر كن بگو كه زندگي همين دو روزه نذار بيشتر از اين دلت بسوزه
راستي آپ هستم اگه دوست داشتي بيا