• وبلاگ : باورهاي استوار
  • يادداشت : تعغير فكر
  • نظرات : 19 خصوصي ، 53 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    هر شب يك دعا كن


    زن کشاورزي بيمار شد ، کشاورز به سراغ يک راهب بودايي رفت و از او خواست براي همسرش دعا کند .

    راهب دست به دعا بر داشت و از خدا خواست همه بيماران را شفا بخشد.
    ناگهان کشاورز دعاي او را قطع کرد و گفت : " صبر کنيد ! از شما خواستم براي همسرم دعا کنيد و شما داريد براي همه بيماران دعا مي کنيد ! "
    راهب گفت : " من دارم براي همسرت دعا مي کنم ."

    کشاورز گفت : " اما براي همه دعا کرديد ، با اين دعا ، ممکن است حال همسايه ام که مريض است ، خوب بشود و من اصلا از او خوشم نمي ايد . "

    راهب گفت : " تو چيزي از درمان نمي داني ، وقتي براي همه دعا مي کنم دعاهاي خودم را با دعاهاي هزاران نفر ديگري که همين الان براي بيماران خود دعا مي کنند ، متحد مي کنم ، وقتي اين دعاها با هم متحد شوند ، چنان نيرويي مي يابند که تا درگاه خدا مي رسند و سود ان نصيب همگان مي شود .


    دعا هاي جدا جدا و منفرد ، نيروي چنداني ندارد و به جايي نمي رسد ! "



    التماس دعا
    آپم
    منتظرتم[چشمک]