سفارش تبلیغ
صبا ویژن
باورهای استوار


 

همیشه این را باور کنیم که برای تنبیه شدن به این دنیا نیامده‌ایم ، بلکه برای درس گرفتن و تجربه‌اندوزی  و موفقیت آمده‌ایم و نیز هر رویدادی در زندگی، نیرویی دارد که ما را متحوّل سازد از میان همه‌ی رویدادها، سختی‌ها و مصیبت‌ها بیش‌ترین توان را برای تغییر افکارمان هستند طوری رفتار کنید که گویی در ورای هر حادثه‌ای، هدفی است و به این ترتیب است که می‌توانید زندگی خود را هدف‌دار کنید و در مقابل هر حادثه‌ای از خود بپرسید که چرا به این حادثه نیاز داشته‌ام و با این پرسش بر آن حادثه غلبه کنید چون

زندگی ، بازتابی از نگرش های ماست وقتی که عمیق‌ترین باورهای خود را درباره‌ی زندگی تغییر می‌دهید، زندگی شما هم به همان ترتیب دستخوش تغییر می‌گردد و هر اعتقادی که ما را ساکن نگه می‌دارد، می بایست دور انداخته شود. اگر باروها و اعتقادات شما کمکی نمی‌کنند ، آن‌ها را کنار بگذارید اعتراف به اشتباه بودن باورها کافی نیست  اگر می‌دانید که باوری اشتباه است اما در عمل باز هم به آن پایبندید مثل آن است که اصلاً نمی‌دانید این باور اشتباه است ؛ چرا که اصل وجود این باورها مایه درد ورنج است. برای شروع کار نسبت به باورهایی که درآن‌ها از لفظ  « باید» استفاده می‌شود آگاه باشید مثل  :

مردم باید محبت‌ها را پاسخ بدهند!

مردم باید مرا ستایش کنند!

اگر کار خوبی از من سر می‌زند، همسرم باید از من قدردانی کند.

مردم باید ملاحظه بیش‌تری داشته باشند!

مردم باید حق‌شناس باشند! و ...

شاید به نظر برسد که این «  فهرست بایدها » یک سری توقعات منطقی هستند، اما اگر این باورها را نداشته باشیم چه می‌شود؟ اگر مردم مطابق توقعات ما رفتار نکنند، چه اتفاقی می‌افتد؟ وقتی این بایدها را برای دیگران قائل می‌شویم، ولی آن‌ها اعتنایی به توقعات ما نمی‌کنند،احساس می‌کنیم که مورد ناسپاسی قرار گرفته‌ایم با این وجود وقتی که این ( بایدها ) را فراموش می‌کنیم صرف نظر از نوع رفتارهای دیگران، می‌توانیم همیشه شاد و خوشبخت زندگی کنیم بنابراین ، اعتقاد به بایدها هیچ کمکی به ما نمی‌کند، زیرا دنیای واقعیت(‌ بایدها ) را نمی‌شناسند ( باید و نبایدی ) وجود ندارد همه چیز، همین است که هست وقتی از واقعیت انتقاد می‌کنیم، همیشه بازنده می‌شویم

برای تغییر دادن دیدگاه‌ها، به قدرت اراده، اعتماد به نفس، یا جراحی مغز نیازی نیست بلکه تنها راه حل لازم برای این تغییرات، شهامت اندیشیدن به راه‌های تازه است دفعه بعد که دچار ناراحتی و یأس می‌شوید این نکته را به خاطر بیاورید که هیچ کس نمی‌تواند به اندازه اعتقادهای‌تان ، شما را عصبانی کند افکار و اندیشه‌هایی که باعث آزار و رنج شما می‌شوند هر چه که باشند چیزی جز اندیشه نیستند و شما می‌توانید اندیشه‌های خود را تغییر دهید برای آن‌که چیزی در زندگی خود داشته باشید و آن را حفظ کنید، لازم است که با آن احساس راحتی کنید برای پول درآوردن و نگه‌داشتن بایست ، با پول راحت باشید!

چند نفر از شما با این باور بزرگ شده‌اید که :

 اگر من سعادت‌مند و ثروتمند باشم دیگران رنج خواهند برد و می‌دانید که این حرف را چه کسانی می‌زنند؟ همان‌هایی که پول ندارند ! و این بی‌پایه‌ترین اعتقاد است با این حال بسیاری از ما با این اعتقاد بزرگ می‌شویم که ثروتمند بودن، کار درستی نیست زیرا سبب محرومیت دیگران می‌گردد و این اعتقاد نیز کاملاً بی‌پایه و اساس است ! ثروتمند شدن هیچ‌کس به معنی آزار دیدن دیگران نیست چرا فکر نکنیم که با ثروت خود می‌توانیم  کمکی به دیگران نماییم ؟

( طبق یک افسانه قدیمی، کیمیاگران قرون وسطی مردمی بودند که مس را به طلا تبدیل می‌کردند! حال می‌توان این‌گونه باور داشت که همه ما به نوعی یک کیمیاگرمنطقی باشیم تا بتوانیم در ورای این سطح ظاهری، عمق را ببینیم و مبارزه هر روز ما با زندگی، بایست تغییر شکل دادنِ وقایع ناخوشایند به رویدادهای دلپذیر باشد.براندن ، ناتانیل (1380) . روانشناسی عزت نفس ، ترجمه مهدی قراچه داغی ، تهران : نخستین )

هیچ مصیبتی در زندگی آن‌قدرها فاجعه‌آمیز نیست مصیبت‌ها فقط برای آن در زندگی جا خوش کرده‌اند که عقیده یا نگرش شما را درباره‌ی خود تغییر دهند. شما می‌گویید : این مشکل یک مصیبت و فاجعه نیست. اتفاقی است از اتفاقات زندگی به شکلی دیگر و کمی دشوارتر که من قادر به برطرف کردن آن هستم

انسان‌ها در سطوح جسمانی و روانی با قوانین طبیعی سرو کاردارد. طبیعت، نااُمیدی را نمی‌شناسد! طبیعت در جست و جوی توازن است و نااُمیدی و توازن هرگز در یک قالب جا نمی گیرد زندگی نمی تواند یک کشمکش بی‌انتها باشد و نیز بگذارید هر چیزی جریان عادی خود را طی کند. این بی‌تفاوتی واجبار نیست  شما می‌توانید بگویید :

 من متوجّه نمی‌شوم که این اصول چگونه عمل می‌کنند! مگر شما می‌دانید که نیروی جاذبه چگونه عمل می‌کند؟ کاری که ما می توانیم در زندگی انجام دهیم، استفاده کردن از این اصول است بنابراین ، نیازی نیست که آن‌ها را درک کنیم همچنین راه و رسم بخشیدن ، بخشش بدون چشم‌داشت است اگر در ازای آن‌چه که می‌بخشید توقعی داشته باشید در واقع وابسته به آن پاداش هستید و هنگامی که وابسته باشید، اتفاق خاصی روی نمی‌دهد این سؤال را از خود بپرسید که می شود از دارایی و ثروت‌های مادی خود لذت ببریم؟ قطعاً! اما اوّل اطمینان پیدا کنید که شما صاحب آن‌ها هستید و یا نه بالعکس و بدانید ضمیر ناهُشیار ما مجموعه‌ای از تمامی اندیشه‌های ماست و شایع‌ترین اندیشه‌های ما، قوی‌ترین رفتارهای ناهشیارمان را به وجود می‌آورد و برای درکِ بهترِ تفکر مثبت، ابتدا لازم است ضمیر ناهشیار را بشناسیم.

 تصوّر کنید که مغز شما مانند یک گردوی بزرگ به دو نیمه فوقانی و زیرین تقسیم شده است که بخش فوقانی که در واقع ضمیر هشیار شماست شامل افکار و اندیشه‌های جاری زندگی است و نیمه زیرین همان ضمیر ناهشیار است ضمیر ناهشیار آدمی هم شامل برنامه‌ها و دستورالعمل‌هایی است که از تولّد همراه او بوده‌اند :   مانند نفس کشیدن ، هضم غذا و هم برنامه‌های دیگری که در زندگی و توسط خود فرد به وجود آمده‌اند :  مثل راه رفتن و حرف زدن.

 نکته‌ی قابل توجّه این است که بسیاری از مردم نمی‌دانند که چه می‌خواهند و تازه غمگین و افسرده‌اند که چرا آن چیزی را که خود نمی‌دانند چیست، به دست نیاورده‌اند! اگر دقیقاً نمی‌دانید که چه می‌خواهید نزدیک‌ترین نقطه به آن هدف را بیابید و حرکت را از آنجا آغاز کنید کاری را که می‌توانید انجام دهید استعدادهای خود را بپذیرید و برای آن‌ها ارزش قائل باشید احساس رضایت خاطر از تکامل یافتن استعدادهای خدادادی خود شما به دست می‌آید و نه از حسرت خوردن بر استعدادهای دیگران همچنین اگر می‌خواهید کارهای زندگی خودتان را با انجام کارهای مورد علاقه‌تان تأمین نمایید می‌توانید از سرگرمی‌های خود به عنوان یک منبع درآمد استفاده کنید تا جایی که می‌توانید از سرگرمی‌های منطقی اوقات فراغت خود برای انتخاب شغل نیز استفاده کنید انسان پس از آغاز کردن هر کاری انگیزه لازم را به دست می‌آورد و شور و اشتیاق، نتیجه‌ی حرکت است و از حرکت است که فرصت‌ها و موقعیت‌های تازه پیدا می‌شود عاقلانه دل به دریا بزنید.

 همه‌ی روان‌شناسان می‌گویند که می شود به خود ایمان بیاوریم و این کاملاً منطقی است اما قبل از آن ،حرف‌های خود را باور کنیم وقتی صحبت از قول و تعهد به میان می‌آید، بسیاری ازانسان‌ها ضعیف و بی‌اراده می‌شوند و می‌گویند که آن کار را انجام خواهند داد ولی انجام نمی‌دهند بسیاری از ما باورهایی داریم که موفقیّت ما را محدود می‌کند و در اقدامی می‌توان به فراسوی باورهای محدود کننده رفت این اقدام، اولین گامی است که به سوی موفق شدن بر می‌داریم شما می‌توانید ابتدا این باورها راشناسایی کنید و بعد جای آن‌ها را با باورهای مثبت عوض کنید تا ازموفقیّت خود حمایت کرده باشید.

یکی از بارزترین باورهای محدودکننده ی ما این است که نمی‌توانیم به هدف‌های خودمان دست پیدا کنیم به رغم بهترین مطالب آموزشی و به رغم بیش‌ترین دانش جمع‌آوری شده دردهه‌های گذشته ، برای انجام دادن کارهای‌مان بازهم می‌گوییم قادر به انجام این کار نیستیم نمی‌دانیم چگونه این کار را انجام دهیم کسی نیست که راه را نشان‌مان بدهد به راستی این باورها از کجا ناشی می‌شوند؟

برای اکثر ما این‌هابرنامه‌نویسی‌های مربوط به دوران کودکی هستند پدر و مادرمان،پدربزرگ و مادربزرگ‌مان و یا سایر افرادی که درزندگی‌مان حضورداشتند، بی‌آن‌که بدانند به ما می‌گفتند :

« نه عزیزم ! این کار از عهده تو بر نمی‌آید ، بگذار من برایت انجام بدهم ...  شاید سال آینده بتوانی این کار را انجام بدهی» ما این احساس ناتوانی رابه دوران بلوغ خود می‌بریم و بعداشتباهاتی که می‌کنیم و یا شکست‌هایی که می‌خوریم، این باور را در ماتقویت می‌کند. اما اگر بگویید من می‌توانم این کار را انجام دهم من توان‌مند هستم من قدرت و توانایی لازم را دارم، دیگران این کار را کرده و موفّق شده‌اند اگر من دانش لازم را نداشته باشم کسی هست که آن رادراختیارم قرار دهد و  به دنبال چنین اندیشه‌ای چه اتفاقی می‌افتد؟ شما به سوی صلاحیت وتوان‌مندی گام بر می‌دارید و این‌گونه می‌توانید به هدف‌های خود دست پیدا کنید.

به همین شکل بعضی‌ها معتقدندکه نمی‌توانند با چالش‌های زندگی رو به رو شوند. بعضی‌ها خود را لایق عشق و دوستی نمی‌دانند و این درحالی است که این‌ها دو ستون اصلی عزت نفس هستند اگر باور کنید که می‌توانید در زندگی موفّق شوید، معنایش این است که از چیزی نمی‌ترسید و حالا به این نکته‌ها توجّه کنید:

 آیا تاکنون اتفاق نیفتاده که توانسته‌اید کارهایی را انجام بدهید.

آیا تاکنون با چنین مشکلاتِ فراوانی رو به رو نشده‌اید؟

 مرگ یکی از عزیزان؟

متارکه با همسر؟

 ورشکسته شدن؟

 از دست دادن یک دوست؟

 از دست دادن شغل؟

 از دست رفتن نیروی جوانی؟

این‌ها جملگی دشوار بودند، اما شما توانستید از پسِ آن‌ها برآیید حالا هم می‌توانید از پس هر مسائلی که پیش آمد، بتوانید حل کنید وقتی این را درک کنید اعتماد و اطمینانی که به خود دارید افزایش پیدا می‌کند

باورکردن این که شما شایسته عشق هستید به آن معناست که باور کنید شایسته‌ی آنم که با من خوش رفتاری بشود

 شایسته آنم که کسی مرا دوست بدارد.

 شایسته آنم که با کسی رابطه‌ی خوب صمیمانه داشته باشم.

به کمتر از این قانع نیستم.

 برای رسیدن به این موفقیّت هر کاری که لازم باشد انجام خواهم داد و علاوه بر این که ممکن است خود را ناتوان بدانیم، ممکن است خود را شایسته عشق ندانیم در این صورت با باورهای محدودکننده‌ی دیگری نیز رو به رو هستیم. آیا موردی از موارد زیر برایتان آشناست؟

·          به اندازه‌ی کافی باهوش، جذاب، ثروتمند، جا افتاده یا جوان نیستم.

·         زن‌ها از این قبیل کارها نمی‌کنند.

·         آن‌ها هرگز مسئولیت این برنامه را به من نمی‌دهند.

·         با آن که این شغل را دوست ندارم، به درآمدش احتیاج دارم. هر کاری بکنم به اندازه کافی موفقیت‌آمیز نیست.

·         در این شهر امکان پول‌دار شدن وجود ندارد.

 


نوشته شده در شنبه 92/1/24ساعت 9:3 عصر توسط محمد فرامرزی یابادی نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک




تعبیر خواب آنلاین

Google

در این وبلاگ
در کل اینترنت
 

صدایاب 100 GB Free Backup