چه کسی عشق را باور می کند ؟ بی خبر کبوتر نامه بر پرنده خوش خبر بیا و از حال من خبر به یارم ببر بگو به آن بی وفا از این دل بیقرار که آتش عشق او، مرا بود شعله ور در تب و تابم ز آن زلف چلیپای او با غم و هجر رخش روز شبم درگذر پر شده از خون دل چشمه چشمان من چونکه بود روز و شب چشم امیدم به در داغ دل خسته ام می کشد اکنون مرا گرکه نیابم از آن، گلشن رویش خبر بگو به آن بی وفا از دل زارم سخن یا تو بیا پیش من یا که مرا هم ببر سر بدهم ناله ها چو نغمه های رباب تا بکند لحظه ای بر دل شیدا اثر در خم میخانه ها از پی پیمانه ها در بر دردانه ها گر بنمایی نظر شعر محمد فرامرزی
کد قالب جدید قالب های پیچک |