خاك عاشقي مي داند ، گريه ميكند ، رنج ميكشد
و صبر ميكند ،سر به آستان مرگ ميگذارد ،بر شانه هايش گريه ميكند
اما نميميرد ، خاك عاشقي صبور است ،بر برگ هاي پاييز بوسه ميزند
تقدير جهان را عوض ميكند ،جوانه ها را بيدار، ودرخت ها را خواب ميكند
اما خود هرگز نمي خوابد ، خاك عاشقي صبور است ،كه سال ها و سال ها
برا آسمان صبر ميكند ، و من ، همانم ، كه از خاك آمده ام
چون خاك عاشقم ، و چون خاك ، روزي ، صبوري را هم خواهم آموخت