یکی از بهترین مقالاتم را که تازه نوشت بودم و دوست داشتم را در یک روز در4 درس متفاوت کنفرانس دادم و در هر 4 دفعه با انرژی خاصی خواندم و در دفعه آخر که می خواستم بخوانم یکی از دوستانم جلوی استاد به منگفت تو خسته نشدی این مقاله رو 2 بار خوانده ای من گفتم نه توی امروز 4 بار سخنرانی کردم دیم بچه ها و استاد در حال تشویق من هستند و ... با اقشار هم کام شوی تا با مصائب تلقین شده روی ریل هم قطار باشی آنوقت فرد مقابلت هم پوش تو می شود و همین روتد ریشه ی انتخاب ها را حیوانی تر میکند الاق یا خر مسائله اینجاست ؟ باور 1 - امید و اراده با همه ارزشی که دارند به تنهایی نمیتوانند کاری از پیش ببرند. واقعیت این است که در بسیاری از موارد با این که ارادهی انجام کاری را داریم، اما به مقصود نمیرسیم. این امر البته نه به دلایل بیرونی، بلکه چون ما راه را بر خودمان میبندیم، ناشی میشود. به عبارتی دیگر هر یک از ما اعتقادات ناتوان کنندهای داریم که ناخودآگاه مانع رشد و شکوفایی ما میشوند و ما را از رسیدن به قلهها باز میدارند. پارهای از کلیشههای رایج که در حقیقت گونهای از باورهای بازدارنده هستند، از این قرارند: «دیگر از ما گذشته است». «گلیم بخت کسی را که بافتهاند سیاه به آب کوثر و زمزم سفید نتوان کرد». «تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است»وصدها ضربالمثل و تکیه کلام از این دست میتوان به همین صورت تعریف کرد. - کارکرد اصلی این باورها، سلب مسئولیت از انسان و تلقی بیعمل و بیتحرکی در او است. کسی که عمیقاً به این گونه جملهها باور داشته باشد، دست به هیچ کاری نمیزند و به خود اعتماد ندارند و اگر هم دست به کاری بزند، پیشاپیش میداند که شکست می خورد. در نتیجه، به تدریج به جای روحیه مخاطره پذیری و کوشش و تلاش، راه انزوا و کنارهجویی را در پیش میگیرد و نه تنها اعتماد به نفس خود را تقویت نمیکند، بلکه هر تلاش ناموفقی و هر شکستی اعتماد به نفس او را ضعیفتر میسازد. متأسفانه بیشتر ما دارای افکار بازدارنده و باورهای محدوده کننده بسیاری هستیم.این افکار، گاه ضعیف و گاه نیرومند هستند، اما در ذهن ما حضور دارند و رفتارهای ما را شکل میدهند. اگر کسی بتواند به طور منظم همه افکار محدود کنندهی خود را بشناسد و آنها را به تدریج از ذهن خود بیرون کند، چنان به اوجی خواهد رسید که حتی تصّور آن برای بسیاری از کسان دشوار است. مسأله این است که ما بسیاری کارها را «ناممکن» میدانیم؛ حال آن که هیچ دلیل قانع کنندهای برای این ناممکن بودن در دست نداریم. بسیاری از اختراعات امروز، زمانی ناممکن به نظر میرسید و به ذهن کسی هم نمی گذشت که بتواند در هوا ماهها معلق باشد و به راحتی زندگی کند. اما بالاخره کسانی پیدا شدند و این «ناممکن» را «ممکن» دانستند. - منشأ افکار محدوده کننده یا تجربههای ناقص، یا از طرف خودمان و یا تلقینات دیگران است. در هر صورت، یکی از عوامل کسب و تقویت اعتماد به نفس، مبارزه با این باورها است.ن به وضوح و روشنی برسید. زندگی با درد معنا دارد یا با عشق یا ... ؟ بدون حکم از قاضی صدا کرد و دار مرگ با عزت به پا کرد بدون خواندن (اشهد) تبر را به سمت باور سبزم رها کرد بت زیبای ما را سنگ کردند قفس را هم برایش تنگ کردند نمی پرسد ز ترسش این چه ننگی است ؟ به ما با منطق خود جنگ کردند؟ درختانی که قبلا سبز بودند نوای هم صدایی می سرودند نمی دانم چه آتش در گرفته؟ که حالا سوختند و خاک دودند چرا قانون جنگل چاره سازه؟ شکافی بین عدل و ظلم بازه؟ اگر فریاد ها کردید خاموش سکوت ما صدای اعتراضه! به ذهن هرکسی این یک سوال است؟ که استبداد دینی به زوال است به هر کاری اگر مردم نباشند دوام آن حکومت ها محال است دوبیتی ها محمد فرامرزی بابادی دانشجوی رشته ی مشاوره و راهنمایی stablebeliefs.parsiblog.com اکنون که زندگی می کنیم تنها چیزی که می تواند در همه ی زمینه ها کمک مان کند یک باور محکم است که سدی باشد مقابل خرافات نگرش های پوچ باورها و اعتقاداتی غلطی که در اطراف ما هستند و روی افکارمان تاثیر می گذارند و این باور را خودمان بر اساس شخصیت مان باید بسازیم تا همشیه کنارمان باشد و این باور چیزی نیست جز بصیرت و این را باید طوری پرورش داد که راهنما باشد نه درمان در فضای کنونی جامعه ما سکولاریسم عقلانی بهتر است یا دمکراسی دینی ؟ تملق تزویر تعصب تقلب تحجر تکبر تساهل تمارض و ... ناشی از بی بصیرتی دینی است. نظر شما چست ؟
وقتی کاندید میشوی
مجبوری برای شناساندن موجودیت فردیت
هفت سین عشق
فصل زمستون رفت وباز قاصدکا درمی زنن
با عشوه و نازوادا خونه ی ما سر می زنن
می گم خبر آی آدما پروانه ها شاپرکا
کبوترا پرنده ها همه اومدن خونه ی ما
پنجره ها رو وا کنین همدیگه رو صدا کنین
کینه ها رو جدا کنین سال نکو دعا کنین
سفره ی ما پر از گله سوسن و سرو و سنبله
سرکه و سیر و سمنو بدون اونا مشکله
با همدیگه شادی کنیم محبتامون کم نشه
گذشته رو یادی کنیم خوبی بمونه همیشه
اون قدیما یادش بخیر شور و نشاط بچه ها
هرگز نمی ره تا ابد از دل من روی صفا
لحظه به لحظه انتظار گلها و دلها بی قرار
باز دوباره اومد بهار فصل گل و موسم یار
پر کشیدم به آسمون می گم شدم ترانه خون
باشه مبارک عید تون آی آدمای هم زبون
ترانه سرا محمد فرامرزی بابادی
کد قالب جدید قالب های پیچک |